فیلتر،وات ساپ،چت،چت وات ساپ،دانلود وات ساپ،گروه وات ساپ رمشک
دوستان بوی قطع وات ساپ میاد
با تشکر مدیر گروپ پاتوق سرا رمشک
کی گفته گرونی شده؟ من خودم به شخصه پارسال دو هزار تومن تُخمه میخریدم امسالم دوهزار تومن تخمه میخرم! فقط پارسال تو مُشما میداد امسال میگه جیبتو بیار جلو..! بیا!!! ایرانسل کم نبود همراه اول او
گروه پاتوق سرای وات ساپNEWS
،رمشک،
RAMESHK
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
پاتوق سرای وات ساپNEWS رمشک
یک پیام کوتاه حاوی متن
| اشتراک|
به شماره
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
در صورتی که دوست داشتید عضو گروه ما شوید به شماره ذکر شده واتس بزنید
و همچنین
مطالب و تصاویر
خود را با ما به اشتراک بگذارید .
ﺁﯾﺎ ﺻﺤﯿﺢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ
ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ
ﺑﻮﺩﻩ
ﻭﻟﯽ ﺗﻮﺳﻂ ﺩﻋﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ؟
ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ،
گروه پاتوق سرای وات ساپNEWS
،رمشک،
RAMESHK
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
پاتوق سرای وات ساپNEWS رمشک
یک پیام کوتاه حاوی متن
) اشتراک(
به شماره
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
در صورتی که دوست داشتید عضو گروه ما شوید به شماره ذکر شده واتس بزنید
و همچنین
مطالب و تصاویر
خود را با ما به اشتراک بگذارید .
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ
و هنگامی که به آنان گفته شود:
گروه پاتوق سرای وات ساپNEWS
،رمشک،
RAMESHK
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
یک پیام کوتاه حاوی متن
) اشتراک(
به شماره
09136137907
ارسال نمایید.
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
قرآن و رفتار وارونه ی ما با آن.
نویسنده:
دکتر شریعتی.
قرآن کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز. کتابی است که شماره ی آیات جهادش باآیات عبادتش قابل قیاس نیست.
این کتاب از آن روزی که به حیله ی دشمن و به جهل دوست، لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد، و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت، و از آن هنگام که این کتاب را
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
یک پیام کوتاه حاوی متن
) اشتراک(
به شماره
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
ارسال:مخاطب حسین نورمحمدی,رمشک
گروه پاتوق سرای وات ساپNEWS
،رمشک،
RAMESHK
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
پاتوق سرای وات ساپNEWS رمشک
یک پیام کوتاه حاوی متن
) اشتراک(
به شماره
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
ارسال توسط:مخاطب حسین نورمحمدی
داستان گردنبن را اینگونه بیان می کند:
گروه پاتوق سرای وات ساپNEWS
،رمشک،
RAMESHK
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
پاتوق سرای وات ساپNEWS رمشک
یک پیام کوتاه حاوی متن
) اشتراک(
به شماره
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
رﻭﺯﯼ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ
ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ . ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ
ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ . ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ 10 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ) ﺗﺎﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ (.
ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ
ﺍﻭﻧﻮ ﺗﻮﺟﯿﺒﺶ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ
ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ . ﺑﺎﺭﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ، ﭘﻮﻟﻮ
ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ .
ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ) ﮐﻮﭼﮑﯽ (ﺭﻭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ
ﺳﻨﮓ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﮐﺎﺭﮔﺮ .
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ
ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮐﺎﺭﺷﻮ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ ) ﻭ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ
ﻣﯿﺰﻧﻪ( .
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺬﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ
ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﮐﻮﭼﮏ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺪ،ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯾﻢ .ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ
ﺍﺳﺖ؛ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ،ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺬﺍﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﯿﻔﺘﺪ
همیشه باخودت زمزمه کن و برای دوستانت بفرس و مراازدعای خیرتان محروم نکنید زیباترین معشوق : الله زیباترین بانگ : الله اکبر زیباترین ستون : نماز زیباترین آواز : اذان زیباترین خانه : کعبه زیباترین مرگ : شهادت
گروه پاتوق سرای وات ساپNEWS
،رمشک،
RAMESHK
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
پاتوق سرای وات ساپNEWS رمشک
یک پیام کوتاه حاوی متن
) اشتراک(
به شماره
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
ارسال مخاطب: مهر
جواني نزد عالمي آمد واز او پرسيد:من جوان كم سني هستم اما آرزوهاي بزرگي دارم و نمي توانم خود رااز نگاه كردن به دختران منع كنم،چاره ام چيست؟
عالم نيز كوزه اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيزاز كوزه نريزد.....واز يكي از طلبه هايش درخواست كرد او را همراهي كند واگر شير را ريخت جلوي همه ي مردم او را كتك بزند.
جوان نيز شير را به سلامت به مقصدرساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟
جوان جواب داد:
گروه پاتوق سرای وات ساپNEWS
،رمشک،
RAMESHK
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
پاتوق سرای وات ساپNEWS رمشک
یک پیام کوتاه حاوی متن
) اشتراک(
به شماره
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
"بقره 168". يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ
ای مردم! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید! و از گامهای شیطان، پیروی نکنید! چه اینکه او، دشمن آشکار شماست!
دوستان عزيز وبزركوار السلام عليكم ورحمة الله وبركاته خداوند در قران كريم ميفرمايد وما انفقتم من شي ء فهو يخلفه وهو خير الرازقين ترجمه " وانجه شما انفاق كنيد بس خداوند عوضش را به شما ميدهد جقدر شرف بزركي شامل حال ما شدهكه خداوند باما معامله ميكند ايا نمي خواهيم بركت و وسعت رزق در زندكي ما باشد بس بياييم در بانك خدايي سرمايه كذاري كنيم وازخدا روزي باك تر وبابركت تر دريافت كنيم علاوه بران ارامش خواصي بر دل ما فرود مي ايد بخداي خود اعتماد كنيم تاخداوند درهاي بسته را برروي ما بكشايد علاوه بر ان بدانيم كه هيج جيز به اندازه عافيت وسلامتي براي انسان ارزش نداره كمك هاي شما صرف افرادي ميشود كه در امتحان خداوندي قرار كرفته اند بدان كه تو درحمايت خدا قرار ميكيري جون بيامبر درحديثي فرمود كه محل شاهد ان اين قسمت ميباشد والله في عون العبد ما كان العبد في عون اخيه وخداوند درصدد كمك بنده اش هست تا زمانيكه ان بنده در صدد كمك كردن برادرش باشد خداوند درهاي رحمتش را بر روي شما بكشايد ودلهاي شما را هميشه خرم كند وقران رابهار دلهاي باكتان قرار دهد والسلام عليكم ورحمة الله
اثر پزشکی سجده در نماز!بدن شما به صورت روزانه، امواج الکترومغناطیسی دریافت میکند شما امواج الکترومغناطیس را مواقعی که از تجهیزات الکترونیکی استفاده میکنید و نمیتوانید هم کنار بگذارید، دریافت میکنید، همچنین از طریق لامپهای روشن که حتیبرای یک ساعت هم خاموش نمیشود…
شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیسی دریافت میکنید،به عبارت دیگر شما با امواج الکترو مغناطیسی شارژ میشوید بدون آنکه بفهمید !سر درد دارید ! احساس ناراحتی میکنید تنبلی در کارو مکانهای مختلف بر شما غلبه میکند…
راه حل این مشکل چیست؟خبر تقریبا جدید؛یک دانشمند غیر مسلمان از اروپا تحقیقاتی شامل یافتن بهترین روش برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب میرساند را انجام داد.با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر روی زمین، زمین امواج الکترومغناطیسی را تخلیه خواهد کرد این شبیه اتصال زمین به ساختمانهایی است که برخورد سیگتالهای الکتریکی مانند رعد و برق با آنها وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز میکند این است که؛بهترین راه که پیشانی تان را بر زمین بگذارید، حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که دراین حالت امواج الکترومغناطیسی بهتر تخلیه خواهد شد.و بیشتر تعجب خواهید کرد که بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مرکز زمین مکه است و کعبه درست وسط زمین است بنابراین سجده در نمازتان بهترین راه تخلیه سیگنالها از بدن است…!
دختر :
عشقم می خوام یه چیزی بگم ولیقول بده که عصبانی نشی...
بگو......
دختر : داداشم هفته پیش خواهرتو دیده و خیلی خوشش اومده...
(مالك،ترمذي)
برترين برده اي كه آزاد شود:گرانترين و با ارزش ترين برده نزد صاحبش
(مالك،بخاري، مسلم، ابن ماجه،ابن حبان)
برترين جهاد :
گفتن سخن حق نزد فرمانرواي ستمگر.
(ابن ماجه،ابو داود، ترمذي،نسائي)
بهترين صف نماز براي مردان : صف اول.
(مسلم،ابن ماجه،ابوداود،ترمذي، نسائي،ابن حبان)
بهترين صف نماز براي زنان :
صف آخر.
(مسلم،ابن ماجه،ابوداود،ترمذي، نسائي،ابن حبان)
بهترين سرزمين خدا :مكه.
(ترمذي،ابن ماجه،ابن حبان)
بهترين چيزي كه به بنده اي عطا شده باشد :
خوشرفتاري .
(ابن ماجه،ابن حبان)
بهترين رنگ لباس:
سفيد.
(ترمذي،ابن ماجه،ابو داود،نسائي،ابن حبان)
بهترين گواه:
شاهدي است كه قبل از پرسيدن از او، گواهي دهد.
(مالك،مسلم، ترمذي)
بهترين متاع دنيا :
زن نيكوكار.
(مسلم،ابن ماجه،ابن حبان)
بزرگترين گناه:
شريك قائل شدن براي خداوند
(بخاري،مسلم،ابوداود،ترمذي، نسائي،ابن حبان)
مجرمترين مسلمان :
آنكس كه به خاطر نفع شخصي حلالي را به ديگران حرام اعلام نمايد.
(بخاري،مسلم،ابوداود،ابن حبان)
:
بدترين طعام:
طعامي كه ثروتمندان به آن دعوت شوند اما فقرا از آن منع گردند
(مالك،بخاري، ابن ماجه،ابوداود،ابن حبان)
بدترين مردم:
شخص دورو و نيز آنكس كه ديگران از شر او در امان نباشند
(مالك،بخاري، مسلم،ابوداود،ترمذي،ابن حبان)
بدترين امور :
بدعتها .
(بخاري،مسلم،اين ماجه،نسائي،ابن حبان)
بيشترين گروه اهل بهشت :
فقرا و تهيدستان.
(بخاري،مسلم)
بيشترين گروه اهل جهنم :
:
زنان
(مالك،بخاري،مسلم)
پیامبرخدا که درود خدا بر او باد از یارانش پرسیدند آیامی دانید پشت سر سخن گفتن(غیبت )چیست؟
یارانش فرمودند:
خداوپیامبرش بهتر می دانند.
پیامبرفرمودند:
اینکه برادرت رادر نبودش آنگونه که نمی پسندد یاد کنی.گفتند:
اگرآنچه که پشت سرش گفتیم در او بود چه ؟
پیامبر فرمودند:
اگر چنین باشد پشت سرش سخن گفته اید(غیبت کرده اید) و اگرآنچه می گویید در او نباشد،بر او ناروا و دروغ (بهتان)بسته اید.
(حدیث صحیح. مسلم،ابوداود، الترمذی،النسائی)
(با گذاشتن کاکل)
به کو هان شتر
می ماند .
اینها نه به بهشت می روند و نه بوی بهشت رامی شنوند ،درحالیکه بوی بهشت از فاصله هایی طولانی شنیده می شود
:
(صحیح مسلم)
خدایی تا حالا فکر کردین شاید جهنم همین جا باشه!!!
حتما که نباید جهنم سیخ داغ باشه و سنگ مذاب!!!
جایی که یک پسر واسه وقت گذرونی پا روی ابروی یک دختر میذاره!!!
جایی که یک دختر واسه داشتن یک مانتو جدید،یک پسر تیغ میزنه، جایی که ادم ها واسه ندیدن یک دختر فال فروش. شیشه اتومبیل چند صد ملیونیشون بالا میکشن.
جایی که یک نفر واسه فراموش کردن مشکلاش مشروب میخوره و کنار خیابون ولو میشه و بقیه با اخم و.ناسزا از کنارش رد میشن جایی که یک پدر واسه بردن نون سر سفره زن و بچه اش جلو هزارتا بالاتر خودش سر خم میکنه....
اونوقت اخر شب که میره خونه. خونوادش به زور جواب سلامش میدن جایی که یک ادم.از دست ظلم هایی که بقیه بهش كردن از دنیای واقعی فرار میکنه و میاد دنیای مجازی!!!!
اونوقت یاد میگیره شادیش،غمش،ناراحتیش،،همه چیزش پشت متن هاش مخفی کنه...
اونوقت متنی که با غصه و ناراحتی نوشته به اشتراک میذاره که بقیه از دل شکسته اش خوششون بیاد و زحمت بکش یک دکمه لایک بزنن!!!!!
خدایاااا
قیامتت واسه خود نگه دار!!!!
ما ادم ها همین دنیا واسه خودمون جهنم کردیم! !!
دیگه نه قیامت لازم داریم نه کارنامه اعمال!!!
جهنم ما همین جاست که بدون دلیل داریم میسوزیم توش!!!
ﺗﺮﺳﻴﺪﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻳﻌﻨﻰ ﭼﻪ؟
ﺩﺭ ﻫﺮﺣﺎﻝ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
( ﺍﺗﻘﻮﺍ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﺍﺳﺘﻄﻌﺘﻢ )
ﻳﻌﻨﻰ :
ﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭﻯ ﻛﻨﻴﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻯ ﻛﻪ
ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﻳﺪ .
ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ :
( ﻭ ﻳﺤﺬﺭﻛﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻔﺴﻪ )
ﻳﻌﻨﻰ :
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻰ
ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ .
ﻳﻌﻨﻰ :
ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺳﻴﺪ .
ﺁﻳﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻴﻢ ﻳﺎ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺯﺷﺖ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻴﻢ؟
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻨﺎﻳﻪ ﺍﺳﺖ .
ﻳﻌﻨﻰ ﺷﻤﺎ
ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺯﺷﺖ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺘﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﺸﻮﻳﺪ .
ﺍﻳﻦ ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻴﻢ :
( ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻋﺎﺩﻝ ﺑﺘﺮﺳﻴﺪ )
ﺷﺨﺺ ﻋﺎﺩﻝ ﻛﻪ ﻇﻠﻢ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ .
ﻭﻟﻰ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻯ ﻧﻜﻦ
ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺰﺍﻯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺖ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ .
ﻳﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ :
( ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺕ ﺑﺘﺮﺱ .)
ﭘﺪﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺮﺳﻴﺪ؟
ﻣﻌﻨﻰ ﺟﻤﻠﻪ
ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻯ ﻧﻜﻦ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺗﻮ ﺑﺸﻮﺩ .
ﺁﻳﻪ
( ﻭ ﻳﺤﺬﺭﻛﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻔﺴﻪ )
ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻇﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺍﺯﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻇﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖﻣﻰ ﺗﺮﺳﻴﻢ .
ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﻧﻌﻮﺫ ﺑﺎﻟﻠﻪ ﻇﺎﻟﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﻯ ﻧﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﺳﻮﺀ ﻋﻤﻞ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﻜﻨﻴﻢ .
ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺑﺤﺚ ﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ
( ﺗﻘﻮﻯ )
ﺍﺳﺖ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥﺍﺯﺧﺪﺍ ﺑﺘﺮﺳﺪ
"امینه اسلمی بانوی مسیحی مسلمان شده"
ﺍﻣﯿﻨﻪ ﺍﺳﻠﻤﯽ، ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻧﮕﺎﺭ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﻣﺘﻌﺼﺒﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1945 ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ 5 ﻣﺎﺭﭺ 2010 ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ.
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﻪ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﺍﺷﺘﻐﺎﻝ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﯾﻨﯽ ﺳﺎﺧﺘﮕﯽ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥﻫﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ، ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺖ:
«ﺍﺳﻼﻡ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻭ ﺧﻮﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﮒﻫﺎﯾﻢ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ، ﺍﺳﻼﻡ ﻣﻨﺒﻊ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻓﻮﻕﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻌﻨﯽ ﺷﻮﺩ، ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺴﺘﻢ.»
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻭﯼ:
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻡ ﻭ ﺍﺧﺬ ﻭﺍﺣﺪﻫﺎﯼ ﺗﺮﻡ ﺟﺪﯾﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﯾﮏ ﻭﺍﺣﺪ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺛﺒﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺑﻪ ﺍﻭﮐﻼﻫﺎﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺗﺎﺧﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﻄﻠﻊ ﺷﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﻗﯽﻣﺎﻧﺪﻩ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﮐﻼﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻏﺎﻟﺐ ﺣﺎﺿﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺍﻭ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﻋﺮﺏﻫﺎﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍﺀ
«ﺷﺘﺮ ﺳﻮﺍﺭ»
ﻣﯽﻧﺎﻣﯿﺪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻧﻔﺮﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﻧﺼﺮﺍﻑ ﺍﺯ ﺑﻮﺭﺱ ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻣﯽﺷﺪ.
ﺩﻭ ﺷﺒﺎﻧﻪﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﺪ:
«ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﻭ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻦ!» ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ.
ﺍﻭ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻧﺨﺴﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﮔﻔﺖﻭﮔﻮ ﺑﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺒﻌﯿﺖ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﺮﺡ ﻣﯽﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺴﯿﺢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ.
ﻭﯼ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
«ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺍﺩﺏ ﺑﻪ ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﻢ ﮔﻮﺵ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﯾﻦ ﺧﻮﺩ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﻤﯽﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻧﻤﯽﺷﺪﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﻋﻘﺎﯾﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻧﺴﺨﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﺪ، ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺸﺎﻥ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺷﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ.»
ﻭﯼ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﻭ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﻭ ﻧﯿﻢ 15 ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﻭﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﻗﺮﺁﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻬﺎﻧﻪﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﻭ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ، ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺩﭼﺎﺭ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺍﺑﻬﺎﻡ ﻭ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽﺷﺪ.
ﺑﯽﺁﻧﮑﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺫﻫﻨﺶ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻮﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩ.
ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺗﯽ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻧﻤﯽﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺸﺮﻭﺑﺎﺕ ﺍﻟﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﮎ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻂ ﺷﺮﮐﺖ ﻧﮑﻨﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺩﭼﺎﺭ ﮐﺮﺩ:
«ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﺭﺥ ﺑﺪﻫﺪ!»
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﻓﮑﺮﯼ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﯾﺎﺑﺪ.
ﺍﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
«ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺻﻼ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺧﺎﺻﯽ ﺭﺥ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺣﺘﻰ ﺳﺒﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩﺍﻡ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺘﻰ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎ ﺑﺎﻝﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻗﻠﺒﯽ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﺎﻃﻨﯽ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ.»
ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺁﻣﺪﻧﺪ:
«ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺭﻭﺑﻪﺭﻭﯾﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩﺍﻧﺪ، ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﻣﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﯾﺪ! ﮔﻔﺘﻢ:
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﯾﻦ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ! ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﻭ ﺗﺴﻠﻂ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﻋﺠﯿﺐ ﻣﻦ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻫﺎﯼ ﺗﻨﺪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﺸﺪﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ، ﮔﻤﺸﺪﻩ ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺆﺍﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﻩﻫﺎﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺍﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ.»
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺳﺆﺍﻻﺕ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﺗﺎﺯﻩﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ 21 ﻣﯽ1977 ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﯾﮏ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺟﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ:
«ﺍﺷﻬﺪ ﺁﻥ ﻻ ﺇﻟﻪ ﺇﻻﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺍﺷﻬﺪ ﺁﻥ ﻣﺤﻤﺪﺍ ﺭﺳﻮﻝﺍﻟﻠﻪ.»
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﻋﻠﻨﺎ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻧﺶ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ ﻭ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻃﻼﻕ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺟﺪﯼ ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪ.
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﮐﻨﺪ.
ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺣﻖ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﻭﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﯾﻦ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺍﻭ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﺩﯾﻦ ﺟﺪﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﺪ.
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﯾﺎﺗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ(ﻉ) ﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﯽﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﺍﻭﺳﺖ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺩﻟﺒﻨﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﮕﺎﻩ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﺑﺒﺮﺩ.
ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﮑﺸﺪ، ﺿﺠﻪ ﺑﺰﻧﺪ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﺩ ﺍﻣﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩ، ﻣﯽﮐﻮﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﺸﺎﻧﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮﻭﺯ ﻧﺪﻫﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺖﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺑﻮﺳﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﻭﺑﻪﺭﻭ ﺷﻮﺩ؛ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺣﺘﻰ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﺟﺪﺍ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻫﺎ ﻣﯽﮐﺮﺩ.
ﻣﯿﺎﻥ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻤﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺷﺒﺎﻧﻪﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﻋﻘﻠﯽ ﻭ ﻗﻠﺒﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ.
ﺍﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
«ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻏﯿﺮﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺟﺰ ﺍﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍﻩ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ.»
ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: «ﺍﺯ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﻢ ﺑﯽﻧﻬﺎﯾﺖ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺩﺭﺩﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﺪ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ ﺧﻮﻥ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻡ.
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺟﺰ ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﮐﻨﺪ.
ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﺁﯾﻪ ﺍﻟﮑﺮﺳﯽ ﺭﺍ ﺗﻼﻭﺕ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﻓﻤﻦ ﺍﺗّﺒﻊ ﺭﺿﻮﺍﻥﺍﻟﻠﻪ ﮐﻤﻦ ﺑﺎﺀ ﺑﺴﺨﻂ ﻣﻦﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻣﺎﻭﺍﻩ ﺟﻬﻨّﻢ...
ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺰﯾﻨﺪ، ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺸﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻬﻨﻢ ﺟﺎﯼ ﮔﺰﯾﻨﺪ؟»
ﺍﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖﻫﺎﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﻭﯾﮋﻩ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪﺍﺵ ﺩﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎﯼ ﺗﺒﻠﯿﻐﯽ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻋﺪﻩ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﺪ.
ﺣﺎﻻ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻟﺖﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻭ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﺟﺎﻥ ﺍﻭ ﺑﺮﻣﯽﺧﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻧﺶ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺛﺮ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﺵ ﻏﺎﻓﻞ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺎﺭﺕ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻃﺒﻖ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪﺍﯼ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﺪ:
«ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﮐﺎﺭﺕ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺟﻤﻼﺗﯽ ﺣﺴﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺁﯾﺎﺕ ﻭ ﺍﺣﺎﺩﯾﺚ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻨﺒﻌﺶ ﺭﺍ ﺫﮐﺮ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﻟﻄﯿﻒ ﺟﻤﻼﺗﯽ ﻣﻮﺛﺮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻢ.»
ﺗﻼﺵ ﺍﻭ ﺑﯽﻧﺘﯿﺠﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﺗﺎﺯﻩﺍﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﺶ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ.
ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﭘﻮﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ.
ﺍﻣﯿﻨﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
«ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﻣﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﺿﻊ ﻃﺮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺣﺎﻻ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ.»
ﺍﻣﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﺠﺎﺏ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺣﺎﻻ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺋﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺎﻟﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﯾﺎﻟﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﻭ ﭘﺮﻭﮊﻩﻫﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺩﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻃﺮﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﮑﻮﻧﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻭ ﺍﮐﻨﺎﻑ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﺶ ﻣﯽﺷﺘﺎﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺻﺤﺒﺖﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ.
ﺍﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﺗﻼﺵ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻤﺒﺮ ﺭﺳﻤﯽ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻋﯿﺪ ﻓﻄﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺟﻊ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻭ ﺭﺳﻤﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﯼ 2 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻃﯽ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ 65 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ، ﺭﺍﻩﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺟﺪﯾﺪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺕ ﻭ ﭘﮋﻭﻫﺶﻫﺎﯼ ﺯﻧﺎﻥ ﻧﻮﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺮﺍﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
ﭖ.ﻥ:
ﺁﺭﯼ، ﻫﺮ ﮐﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﺑﯽ ﯾﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ، ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﮔﺬﺷﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ. ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺿﺮﺭ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ...
مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگیاش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد : (تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم نه برای برادر زادهام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.)
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه میشد؟
بنابراین :
برادر زاده او تصمیم گرفت. آن را اینگونه تغییر دهد: "تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه! برای برادر زادهام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران."
خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطهگذاری کرد : "تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم. نه برای برادر زادهام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران."
خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد و آن را به روش خودش نقطهگذاری کرد: "تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه. برای برادرزادهام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران."
پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: "تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه. برای برادر زادهام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران."
نكته اخلاقی : در واقع زندگی نیز این چنین است: او که همان آفریدگار ماست، نسخهای از هستی و زندگی به ما میدهد که در آن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید به صحیح ترین روش آن را نقطهگذاری کنیم. و بی گمان از زمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست ...
باید به این نکته توجه داشته باشیم که : "فارغ از اعتقادات مذهبی و یا غیرمذهبی به جهان هستی و زندگی، از علامت تعجب تولد تا علامت سوال مرگ، همه چیز بستگی به روش نقطهگذاری عقلانی ما و نگاه ما به چگونگی زندگی دارد
:
دکتر الهی قمشه ای :
فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلوی خودتان، ببینید می خواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنند؟ با فرزندم چطور برخورد کردم، با مادرم چگونه حرف زدم؟ اگر حاضر نیستی این فیلم را بقیه مردم ببینند یعنی خوب نیستی! این یک تعریف از تقواست که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار دوری بزنی و شرمنده نشوی.
خداوند این امکان را به ما داده که هر روز خودمان را اصلاح کنیم.
مغفرتی بالاتر از این هست که هر روز با محاسبه نفس می توانی خودت را اصلاح کنی؟
هوا تاریک بود. سردار به همراه سپاهیانش از میان ریگزاری می گذشتند. رو به سربازانش کرد و گفت: از سنگریزه های این صحرا بردارید که فردا چه آنان که سنگریزه برداشته اند و چه آنان که هیچ برنداشته اند ، اندوهگین خواهند شد.
عده ای از سربازان که به سردار اعتماد کامل داشتند تا جایی که توانستند سنگریزه برداشتند و آنهایی که باورشان کمتر بود و تحمل حمل بار اضافه را در خود نمی دیدند ، از برداشتن سنگریزه ها شانه خالی کردند.
وقتی از صحرا گذشتند، سردار از آنان خواست که سنگریزه ها را بیرون بیاورند.
سنگریزه نبـود !!
جواهرات گران بهایی بودند که در آن تاریکی تشخیص داده نمی شدند.
آن عده که برداشته بودند، ناراحت بودند که چرا بیشتر برنداشته اند و آنها که برنداشته بودند، ناراحت از سرپیچی خود بودند.
سردار رو به آنها کرد و گفت:
کار نیک هم مانند این سنگریزه هاست که بعد از گذر از دنیا، سرمایه ای بی بدیل می شود که می تواند انسان را نجات دهد.
پس از گذر از تاریکی این جهان، خواهیم فهمید چقدر فرصت های عالی برای نیکوکاری را از دست داده ایم ..
حواسمان به فرصت ها باشد ؛
دست های انسان هر چه پــــــــرتر،
زندگیش پــــــــر بارتر .
ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﻭ ﺟﻤﺎﻋﺖ
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ < ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﻭ ﺟﻤﺎﻋﺖ
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻋﻔﺖ ﻭ ﭘﺎﮐﺪﺍﻣﻨﯽ )ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ
ﻋﺒﺮﺕ ﺍﻧﮕﯿﺰ (
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﺮﺩﺍﻧﯿﺪ
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ
ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ، ﻫﺮ ﺩﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ
ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﺁﻥ ﺩﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺴﯿﺎﺭ
ﻣﻮﻓﻘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ،، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ
ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺎﺩﯼ ﻗﺼﺪ ﺳﻔﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ
ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺨﺺ ﺍﻣﯿﻨﯽ
ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ، ﭼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺻﻼﺡ
ﻧﯿﺴﺖ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻭ ﻏﺮﯾﺐ ﺑﻮﺩ، ﻭ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯ ﺑﺴﺘﮕﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ،،، ﻧﺎﭼﺎﺭﺍ
ﺷﻮﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﻭ
ﻧﺰﺩ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻮﺻﯿﻪ
ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،،، ﻭﻟﯽ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ
ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺳﻠﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ: ﺍﻟﺤﻤﻮ ﺍﻟﻤﻮﺕ، ﯾﻌﻨﯽ
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ .
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺩﺭ ﻃﻤﻊ ﻫﻤﺴﺮ
ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻗﺼﺪ ﻣﺮﺍﻭﺩﻩ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻧﻤﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﺯﻥ
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺳﯿﺪ، ﻭ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﺸﺪ،
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﯿﺰ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺍﻭ ﻧﺸﻮﺩ
ﺃﺑﺮﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﯾﺨﺖ، ﺯﻥ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﻭ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﮐﺮﺩ، ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ،
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﺎﺯ ﮔﺸﺖ، ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ
ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻗﺼﺪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ، ﻭﻟﯽ ﻣﻦ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻧﮑﺮﺩﻡ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺳﻮﺍﻝ ﻭ ﭘﺮﺱ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﻃﻼﻕ ﺩﺍﺩ،
ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩ. ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﺨﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺸﻨﻮﺩ .
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻩ، ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ
ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﺍﻩ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﮥ ﻋﺎﺑﺪﯼ ﮔﺬﺷﺖ، ﺑﻪ
ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ، ﺁﻥ ﻋﺎﺑﺪ
ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺗﺼﺪﯾﻖ ﮐﺮﺩ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﮥ ﻭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﮐﻮﭼﮑﺶ، ﺩﺭ
ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ، ﺁﻥ ﺯﻥ ﻧﯿﺰ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ
ﻧﻤﻮﺩ.
ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺁﻥ ﻋﺎﺑﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، ﻭ ﺯﻥ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﻼﻡ ﻋﺎﺑﺪ ﻗﺼﺪ ﺳﻮﺀ
ﺑﺎ ﺁﻥ ﺯﻥ ﻧﻤﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺍﻭ ﻧﺸﺪ ﻭ ﺍﺯ
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺗﺮﺳﯿﺪ، ﻏﻼﻡ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ
ﻧﮑﻨﺪ، ﮐﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ،
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻭﯼ ﻧﺸﺪ، ﺁﻥ ﻏﻼﻡ ﺧﺒﯿﺚ ﻃﻔﻞ
ﻋﺎﺑﺪ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﺑﭽﻪ ﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻋﺎﺑﺪ ﻧﯿﺰ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ، ﻭﻟﯽ
ﺧﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻭﯼ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺖ،،،
ﺣﻘﻮﻗﺶ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ، ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩ .
ﺯﻥ ﭘﺎﮐﺪﺍﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﺪ،
ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﺍﻩ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻧﻤﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ
ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺿﺮﺏ ﻭ ﺷﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺳﻮﺍﻝ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﻣﺎﺳﺖ
ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺮﺿﺶ ﺭﺍ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﺪ ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺩﮤ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﮔﻔﺖ:
ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭ.
ﺩﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺃﺯﺍﺩ ﻧﻤﻮﺩ،
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﺗﻮ ﮐﯿﺴﺘﯽ
ﻭ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﯼ؟ ﺯﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ،
ﻭ ﺳﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﻨﺪ، ﺯﻥ ﻧﯿﺰ
ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻬﺘﺮﻩ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺸﺘﯽ ﺷﻮﯾﻢ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﺪ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﺗﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺸﺘﯽ
ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺰﺩ ﻣﻠﻮﺍﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﺭﻓﺖ، ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﮐﻨﯿﺰﮐﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺵ ﺁﻭﺭﺩﻡ، ﻣﻠﻮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺧﺮﯾﺪ، ﻭ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﺍﺩ.
ﮐﺸﺘﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻤﻮﺩ، ﻭ ﺯﻥ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ
ﻣﯽ ﮔﺸﺖ، ﻭﻟﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﻣﻠﻮﺍﻧﺎﻥ ﻗﺼﺪ ﻣﻌﺎﺷﻘﻪ ﺑﺎ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻮ ﮐﻨﯿﺰ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ
ﺍﺟﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ، ﺍﺭﺑﺎﺑﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ
ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ
ﮐﺸﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻧﺶ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ
ﭘﺮﻫﯿﺰﮔﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ ﺭﺳﯿﺪ .
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺮ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ
ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻭﺯﯾﺪﻥ ﻣﯽ
ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻓﺼﻞ ﻭﺯﺵ ﺑﺎﺩ ﻧﺒﻮﺩ، ﺳﭙﺲ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﯽ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﮐﻪ
ﺍﺯ ﺑﻘﺎﯾﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﺸﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺷﻨﺎﻭﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ ﺭﺳﯿﺪ.
ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺶ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺑﺒﺮﻧﺪ،
ﻃﺒﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﺍﺵ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ
ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ،،، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﻭﯼ
ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﺎﺩﺛﮥ ﺭﺥ ﺩﺍﺩﻩ ﺳﻮﺍﻝ ﻧﻤﻮﺩ،،، ﻭ ﺁﻥ ﺯﻥ ﻫﻤﮥ
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ، ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻮﻫﺮﺵ، ﺗﺎ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻋﺎﺑﺪ، ﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ
ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﮐﺮﺩ،،، ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ
ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺍﺭﺩ، ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺒﺮ ﭘﯿﺸﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ،
ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﻤﻮﺩ، ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭﺍﺕ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺑﺎ
ﻭﯼ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩ، ﺁﻥ ﺯﻥ ﻧﺰﺩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺍﺭﺍﯼ
ﻣﮑﺎﻧﺖ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﻮﺩ.
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺳﭙﺮﯼ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ، ﻭ
ﻭﻓﺎﺕ ﻧﻤﻮﺩ، ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ، ﺗﺎ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺍﻭ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ، ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ
ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻻﯾﻖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ
ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﺪﯾﻨﻮﺳﯿﻠﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﭘﺮﻫﯿﺰﮔﺎﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ
ﺷﺪ.
ﺁﻥ ﺯﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺗﺨﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻥ
ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺩﻩ، ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﻫﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺁﻥ
ﺷﻬﺮ ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ.
ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯼ ﻭﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ،
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯾﺶ ﮔﺬﺷﺖ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﻒ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ،،، ﺳﭙﺲ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻮﻫﺮﺵ
ﺭﺳﯿﺪ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ،،، ﺳﭙﺲ ﻋﺎﺑﺪ
ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺻﻒ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﺎﻧﺪﻧﺪ،، ﺳﭙﺲ
ﻏﻼﻡ ﻋﺎﺑﺪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﺎﻧﺪ، ﺳﭙﺲ ﺁﻥ
ﻣﺮﺩ ﺧﺒﯿﺚ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺍﻭ ﺭﺍ
ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺻﻒ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﺎﻧﺪﻧﺪ.
ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ
ﺩﻫﻨﺪ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ، ﻭﮔﻔﺖ:
ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﺍﺩ، ﻭ ﻣﻦ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻡ، ﺗﻮ
ﺍﺯﺍﺩﯼ، ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ، ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻼﻕ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ، ﭼﻮﻥ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻬﻤﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﮔﻔﺖ : ﻏﻼﻣﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﺍﺩﻩ، ﺗﻮ
ﺁﺯﺍﺩﯼ، ﻭﻟﯽ ﻏﻼﻣﺖ ﮐﺸﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﭼﻮﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ
ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﺒﯿﺚ ﮔﻔﺖ: .. ﺍﻣﺎ ﺗﻮ .. ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ
ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﻧﺘﯿﺠﮥ ﺧﯿﺎﻧﺖ ، ﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﻦ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ
ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ، ﺑﺒﯿﻨﯽ.
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻋﻔﺖ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ
ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻋﻤﻞ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺿﺎﯾﻊ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ
ﮐﺮﺩ، ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: ) ﻭَﻣَﻦ ﻳَﺘَّﻖِ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻳَﺠْﻌَﻞ ﻟَّﻪُ
ﻣَﺨْﺮَﺟﺎً ﻭَﻳَﺮْﺯُﻗْﻪُ ﻣِﻦْ ﺣَﻴْﺚُ ﻟَﺎ ﻳَﺤْﺘَﺴِﺐُ ﻭَﻣَﻦ ﻳَﺘَﻮَﻛَّﻞْ ﻋَﻠَﻰ
ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓَﻬُﻮَ ﺣَﺴْﺒُﻪُ( ﻫﺮ ﻛﺲ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺘﺮﺳﺪ ﻭ
ﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭﻱ ﻛﻨﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺠﺎﺕ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺗﻨﮕﻨﺎﺋﻲ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻣﻲﺳﺎﺯﺩ . ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﺋﻲ ﻛﻪ
ﺗﺼﻮّﺭﺵ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻲﺭﺳﺎﻧﺪ . ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺮ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﻛّﻞ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻛﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺪﻭ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭﺩ،
ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
گروه پاتوق سرای وات ساپNEWS
،رمشک،
RAMESHK
سلام دوستان جهت عضویت در گروه
پاتوق سرای وات ساپNEWS رمشک
یک پیام کوتاه حاوی متن
) اشتراک(
به شماره
بروز ترین گروه از بهترین مطالب
تا جدیدترین مطالب
, خبر ,
:
،کلیپ ,
،احادیث ,
،تصاویر،
را از گروه دیافت کنید.
در صورتی که دوست داشتید عضو گروه ما شوید به شماره ذکر شده واتس بزنید
و همچنین
مطالب و تصاویر
خود را با ما به اشتراک بگذارید .